. . .

..

۷ مطلب در دی ۱۳۹۸ ثبت شده است

تا همین چند روز پیش فکر میکردم که باید تسلی خاطر باشم. دقیق تر بگم چون هم آرام بودم و هم تحصیلکرده میبایست آدم مهربانی باشم.

ریشه های این اندیشه که هنوز جرئت ندارم تعصبش بنامم بسیار عمیق بود چرا که همچنان باقیست.

دیگران میگن من خیلی فعالم

.

.

کم کم به جایی میرسیم که هیچ وابستگی به هرآنچه دیگران می اندیشند نخواهیم داشت.

من طراح رقص هستم

و خوشبختم

خوشبخت کسی است که تمایل طبیعی اش را پی میگیرد.

من بی اعتماد به نفس نمیتونم زندگی کنم و همین هم منو در برابر بعضی آدمها ضعیف میکنه.

علی رغم انزجارم از رنج، رنج یک واقعیت است.

شبها، زمان آهسته و بدون زحمت میگذرد و من خسته از بازخواندن دائمی فکرم به نظم، بی آنکه متوجه شده باشم به صبح میرسم...

به یکباره کنجکاویم را نسبت به دوستانم از دست داده ام. میتوانم هزاران دلیل را که میتواند این آدم ها را جذاب کند پیش چشم بیاورم. میتوانم به دفاع برخیزم و مدافعشان باشم. میتوانم زیباییشان را بازسازی کنم...

 

اما دل من سکوت پیشه کرده است